غربت ائمه بقیع علیهم السلام و مصائب آن
تو بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای عجـیب بیوفـایی از اهل زمانه دیدهای فقط نه اینکه دیدهای کبود، رنگ یاس را تو خون تازه لحـظۀ دفن شـبانه دیدهای تو روی بازوی امانت خـدا و مصطفی رَدّ غـلاف تیغ و جـای تـازیـانه دیدهای تو سالهای سال شب به شب سر مزار او اشک امـام بیکَــس مرا روانه دیـدهای حریم حُـرمـتی ولی شـبـیه بیت فاطـمه زیاد از آن هجومهای وحـشیانه دیدهای وقت وداع از مدیـنه زینب و حسین را فتاده روی خاک قـبـر بینشـانه دیدهای چهقدر مهدی آمده سر مزار چار امام؟ چقدر بزم روضههای مخفیانه دیدهای؟ بهلُطف اُمِّبیبَنین تو ای فراتر از زمین چهقدر مجلس عـزای مادرانه دیدهای!! سخن تـمام شد ولی غـم تو نا تـمام ماند که بیکـرانـهای و داغ بیکـرانه دیـدهای |